راز تجربه نزدیک مرگ ( قسمت اول )
یکی از بزر گترین اسراری که در برابر دانشمندان قرار دارد، مرگ است. این سوال قدیمی پاسخ های مناسبی از سوی ادیان و مذاهب دریافت کرده، اما برای دانشمندان عرصه ای ناشناخته است. به نظر می رسد این عرصه برای مدتهای طولانی به روی دانشمندان ناشناخته و اسرارآمیز باقی بماند اما درباره برخی از تجربیات فیزیکی نزدیک به مرگ می توان صحبت کرد.
اشخاصی که به نظر میر سد از آستانه مرگ باز گشته اند؛ داستانهای مشابهی را در طول تاریخ و در مکان های مختلف بیان کرده اند که به نظر می رسد شباهت آنها تصادفی باشد. به همین دلیل هم دانشمندان سعی می کنند این مشاهدات را که در قالب تجربیات نزدیک به مرگ با NDE شناخته می شوند با کمک عملکردهای مغز توضیح دهند.
اگر بگوییم بزرگترین چالش پیش روی همه انسانها مساله مرگ است، کمتر کسی مخالفت خواهد کرد. مرگ از دید فیزیکی و فیزیولوژیکی پایان وجود ما به عنوان یک موجود فیزیکی است.اما مواجهه با این واقعیت کار چندان ساده ای نیست. تمام زندگی ما، خاطرات، تجربه ها، تمام عشق ها و نفرت ها در لحظه مواجهه با مرگ معنی پیدا خواهند کرد. مرگ آستان های است که گذر از آن مانند ورود آلیس به دنیای شگفتی ها است. همه ما از روزی که به یاد داریم میدانیم که روزی این تجربه را ا ز سر خواهیم گذراند ولی آنچه در پس این گذرگاه در انتظار ما است برای مردم عادی غیر قابل درک است؛ تنها به واسطه پیامبران و ادیان آسمانی است که درکی از جهان پس از مرگ وجود دارد و همین درک است که نحوه زندگی بسیاری از ما در این جهان تعیین می کند.
برای دانشمندان تجربه گرا که تا چیزی را زیر ابزارهای علمی خود مورد بررسی قرار ندهند از اظهار نظر درباره آن خودداری می کنند،این خبر خوشحال کننده ای نیست. آنها از یک سو میخواهند مرزهای دانش تجربی خود را حتی به جهان پس از مرگ گسترش دهند اما از یک سو در دام محدودیت های چنین بررسی هستند.
چرا بررسی جهان پس از مرگ برای دانشمندان سخت است؟
علم تجربی بر مبنای تجربه و مشاهده پیش می رود. اگر بخواهید درباره یک مساله اظهار نظر کنید باید بتوانید آن را مشاهده کنید، رفتار آن را بررسی و قوانین حاکم بر رفتارهای آن را شناسایی کنید. مجموعه این مشاهدات امکان ساخت نظریه ای را میدهد که اگر بتواند از عهده آزمو نهای بعدی بیرون بیاید مورد قبول می شود و در غیر این صورت باطل شده و کنار گذاشته میشود. درباره موضوع مرگ، علم عملا امکان آزمایش و مشاهده ندارد. اگرچه میتواند شرایط مرگ را بررسی کند عوامل به وجود آورندن آن را تعیین کرده و حتی با شناخت این عوامل زمان آن را به عقب بیندازد و آنقدر پیش برود که ادعا کند در آینده با کمک رو شهای فنی و پزشکی قادر خواهد بود انسان را تا مرزهای جاودانگی پیش ببرد؛ اما درباره بعد از آن مرحله با هیچ شاهد و تجرب های مواجه نیست و به همین دلیل به نظر می رسد تنها خواهد توانست تا آستانه مرگ به اظهار نظر بپردازد.
تجربیات نزدیک به مرگ اختلاف در تعریف مرگ باعث به وجود آمدن فضایی خاکستری میان زندگی و مرگ شده است و این منطقه میانی جایی است که تجربههای نزدیک به مرگ در آن اتفاق میافتد. حتما همه شما داستانهایی را از کسانی که از آستانه مرگ به زندگی برگشتهاند شنیده یا خواندهاید؛ افرادی که برای مدتی قلب آنها از تپش باز ایستاده و زمانی که دوباره قلبشان شروع به تپیدن کرده از مشاهدات خود گفتهاند؛ کسانی که در اثر تصادفی به شدت زخمی شده و تا زمانی که تیمهای امداد آنها را از مرگ به زندگی بازگردانند شاهد رویدادهای متفاوتی بودهاند. این تجربهها به طور عمومی به تجربههای نزدیک به مرگ یاNear Death Experiences مشهور شدهاند.
این تجربیات برای کسانی که آنها را از سر گذراندهاند معمولا رویدادی تکرارنشدنی و بینظیر بوده است. زندگی اکثر این افراد برای همیشه دستخوش تغییر شده و هیچگاه به زندگی پیش از این تجربه بازنگشتهاند و تغییرات رفتاری و شخصی زیادی برای آنها ایجاد شده است. اگر این مشاهدات متفاوت و تصادفی بودند بهرغم ارزش آنها برای صاحبانشان، برای علم هیچ کارآمدی نداشتند. اما اگر در طول تاریخ، افراد مختلف در نقاط مختلف جهان از تجربههای یکسان صحبت کنند باید این تجربیات را جدی گرفت. در این صورت یکی از مشکلات علم در مواجهه با این داستان که همان نبود گزارشهای متعدد از یک رویداد است حل میشود و دانشمندان کمکم به خود جرات میدهند تا در این باره ابراز نظر کنند.
یکی از تجربههای مشترک نزدیک مرگ در طول تاریخ، تجربهای موسوم به تجربه «تونل نور» است. بسیاری از کسانی که از این فضای خاکستری میان مرگ و زندگی بازگشتهاند در گزارش خود از تجربه مواجهه با تونل نوری طولانی و عظیم در مقابل خود خبر دادهاند که در آخرین لحظهها از آن بازگشتهاند. آنها میگویند تا قبل از بازگشت احساس سبکی ویژهای میکردهاند و پس از بازگشت درد شدیدی را احساس کردهاند.
بر اساس یک آمارگیری حدود ۱۵ درصد کسانی که تجربه سکته شدید قلبی داشته و با عملیات احیا به زندگی برگشتهاند چنین تجربهای را پشت سر گذاشتهاند. رد این تجربه را میتوان در متون قدیمیتر نیز دید. در تصویرگریهایی که از آستانه مرگ شده نقشهایی از تونل نور به عنوان آستانه رسم شده که نشان میدهد این تجربه تجربهای مربوط به دوران ما نیست.
فراگیر بودن چنین تجربههایی باعث شد تا دانشمندان به بررسی آن بپردازند و گروههای مختلفی از آنها بیان کردهاند که این تجربهها بیش از آنکه تجربههایی در آستانه مرگ باشند مربوط به حیطه زندگی افراد هستند. این محققان عصبشناس مغز را عامل به وجود آمدن چنین تجربههایی معرفی میکنند.
مغز ما در حقیقت رابطه و واسط درک ما از جهان و از خود است. تمام احساسات، عملکردها و ساختارهای اساسی بدن ما توسط مغز ما کنترل میشوند. در حقیقت اگر ما چیزی را میبینیم علاوه بر چشمان ما که سیگنالهای نوری را دریافت میکنند این مغز ما است که این سیگنالهای تبدیل شده به پالسهای الکتریکی را تفسیر کرده و به شکل تصویری که میبینیم درک میکند همینطور صدا، بو یا حتی احساساتی مانند نفرت و دوست داشتن. مغز پس از تفسیر این علائم واکنش مناسبی را در برابر هریک از این حالات از خود بروز میدهد.
بدین ترتیب گاه بدون آنکه پارامترهای بیرونی رایج وجود داشته باشند مغز میتواند دست به تفسیر دیگر نشانهها بزند. برای مثال زمانی که ما خواب میبینیم اعصاب بینایی ما فعال نیستند و نوری را دریافت نمیکنند، بلکه مغز ما است که بر اساس رفتاری که هنوز هم جزئیات آن معلوم نیست شروع به تولید تصاویری در خواب میکند و آن را به صورت بینایی درک میکنیم. همینطور وقتی در بیداری به یاد موضوعی میافتیم و تصویری در ذهنمان شکل میگیرد هیچ محرک بینایی خارجی وجود ندارد، اما مغز ما این تصاویر را میسازد و ما به شکل تصویر آنها را درک میکنیم.
پوریا ناظمی
ادامه دارد »»»
